انديشه هاي سياسي در نهج البلاغه

نهج البلاغه به عنوان گزيده ي سخنان امام علي (ع) با توجه به اين که بيش ترين بخش آن مربوط به دوران زمامداري آن حضرت و برجسته ترين زمينه هاي آن مربوط به مسائل سياسي و حکومتي است، مي تواند از جمله اسناد مهم براي فهم انديشه ي سياسي اسلام تلقي شود. مطالعه ي اين سند و منشور سياسي امام، هر محققي را با ژرفاي انديشه هاي سياسي امام آشنا مي کند و هر متفکري را بر ساحل اين اقيانوس بيکران متحير مي سازد و
سه‌شنبه، 12 خرداد 1388
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
انديشه هاي سياسي در نهج البلاغه
انديشه هاي سياسي در نهج البلاغه
انديشه هاي سياسي در نهج البلاغه





نهج البلاغه به عنوان گزيده ي سخنان امام علي (ع) با توجه به اين که بيش ترين بخش آن مربوط به دوران زمامداري آن حضرت و برجسته ترين زمينه هاي آن مربوط به مسائل سياسي و حکومتي است، مي تواند از جمله اسناد مهم براي فهم انديشه ي سياسي اسلام تلقي شود.
مطالعه ي اين سند و منشور سياسي امام، هر محققي را با ژرفاي انديشه هاي سياسي امام آشنا مي کند و هر متفکري را بر ساحل اين اقيانوس بيکران متحير مي سازد و شيوه ي راستين رهبري را مي آموزد و راز و مرزهاي سياست و حکومت را آشکار مي کند و چهره ي سياست بازان دغل و فريبکار را افشا مي سازد.
نهج البلاغه هم از سياست و حکومت خداجويان پاکدل و عاشق حق و عدالت و پاکبازان دلباخته ي اسلام و امت اسلامي سخن مي گويد، و هم از دولت صالحان و رهبري مردان الاهي و خدمتگذاران خالق و خلق، و هم از شرارتهاي سياست بازان کوردل و نفاق پيشه و امامان ضلالت و تباهي و ظلمت، و هم از دولتمردان ستم پيشه و جاه طلب و هوسباز، و هم از شيوه هاي شيطاني قدرت طلبان سنگدل که حاضرند همه ي ارزش ها و بالاتر از همه، حق را فداي قدرتي چند روزه کنند و بندگان خدا وخيل عظيم امت را به بند اسارت بکشند و هم از رازهاي دل و رمزهاي سياسي آنان که با تمام شايستگي ها و آراستگي ها از صحنه ي رهبري جامعه، توسط نا اهلان و سياست بازان فريبکار کنار زده مي شوند، و با بي مهري امت مي سازند و با جور ظالمان مي سوزند. گر چه قلم ياراي تحليل انديشه هاي والاي سياسي نهج البلاغه را ندارد، اما در آن جا که سخن از انديشه ي سياسي اسلام مطرح است، نمي توان جاي نهج البلاغه را خالي گذاشت و گذشت. از اين رو لازم است هر چند نارسا به عنوان نمونه اي از اقيانوس بيکران انديشه هاي سياسي نهج البلاغه، فرازهايي از قسمت هاي مختلف خطب، رسائل و کلمات قصار آن گنجينه ي بزرگ را بياوريم تا علاقمندان با احساس نياز بيش تر به کتب ديگر (1) مراجعه کنند:

رهبري و وظايف دولت اسلامي

يکي از مسائل بنيادي حايز اهميت در نهج البلاغه مسأله ي رهبري و امامت و موضوع سياست حکومتي است، به طوري که کم تر خطبه و نامه و حتي کلمات قصار در نهج البلاغه مي توان يافت که تهي از بار سياسي و آموزش در زمينه هاي مسائل سياسي و دولت و حکومت باشد. از اين رو در اين جا ناگزيريم به طور فهرست وار به بخشي از اين مجموعه ي بسيار ارزنده اشاره کنيم، از تفصيل آن چشم پوشي نماييم و با ذکر مأخذ هر عنوان، راه را براي پژوهش در اين درياي بيکران انديشه سياسي باز بگذاريم. اينک فهرست عناوين مسائل سياسي نهج البلاغه در زمينه ي امامت و رهبري:
1. لزوم شناخت امام عادل. (2)
2. وظايف و مسؤوليت هاي دولت اسلامي. (3)
3. صرفه جويي دولت و کارگزاران نظام. (4)
4. ضرورت رهبري و حکومت. (5)
5. نشانه هاي رهبران و کارگزاران فاسد. (6)
6. ويژگي هاي نظام اسلامي. (7)
7. شرايط امامت خاصه. (8)
8. وظايف امام و رهبر. (9)
9. آداب رهبري. (10)
10. رهبر و امت. (11)
11. شرايط خاص امامت. (12)
12. مبارزه بر سر قدرت و رهبري. (13)
13. صفات و شايستگي هاي امام. (14)
14. علم غيب امام. (15)
15. عدالت امام. (16)
16. زهد امام. (17)
17. رابطه ي نبوت و امامت. (18)
18. امامت و جهاد. (19)
19. امامت و شجاعت. (20)
20. امامت و ايثار. (21)
21. شرايط اصلي و ذاتي. (22)
22. ويژگي هدايت امام. (23)
23. احزاب و معارضين حکومت. (24)
24. ويژگي هاي رهبر. (25)
25. حکومت ايده آل. (26)
26. ديدگاه امام در مورد بيعت. (27)
27. امامت و بيعت. (28)
28. بيعت هاي شکسته شده. (29)
29. بيعت مردم با امام. (30)
30. بيعت با رهبران فاسد. (31)
31. آگاهي دادن به امت قبل از بيعت. (32)
32. امام و انتخاب شورايي. (33)
33. امام و نتايج شورا. (34)
34. شوراي خلافت. (35)
35. ويژگي هاي خلافت. (36)
36. مسؤوليت هاي دولت اسلامي. (37)
37. مسؤويت هاي رهبران. (38)
38. وظايف ملت در برابر رهبر. (39)
39. اخلالگري در رهبري. (40)
40. امام و خلفاي قبل از خود. (41)
41. عصر دوم خلافت. (42)
42. سومين دور خلافت. (43)
43. ارشادات امام نسبت به خلفا. (44)
44. تحليل هاي سياسي امام از اوضاع سياسي زمان. (45)
45. انتقادهاي امام از دولت هاي حاکم. (46)
46. خيرخواهي و دلسوزي نسبت به سرنوشت جمعي. (47)
47. هشدارهاي سياسي امام. (48)
48. مسائل سياسي زمان امام. (49)
49. قاسطين و جنگ افروزان صفين. (50)
50. ماجراي حکميت. (51)
51. امام و سياست بازان. (52)
52. معارضين. (53)
53. معرفي شخصيت و فساد معارضين. (54)
54. افشاگري در مورد فريبکاران سياسي. (55)
55. ساير معارضين. (56)
56. رجال و شخصيت هاي سياسي. (57)
57. شخصيت هاي مرتبط با وقايع سياسي. (58)
58. ماجراي سقيفه. (59)
59. ميزان تأثير سخنان امام. (60)
مسايل رهبري و امامت در نهج البلاغه را به صورت فشرده تر نيز مي توان دسته بندي نمود و بدين ترتيب تحليل و بررسي کرد:
1. سلسله ي مراتب حاکميت در امامت: کسي که از طرف امام معصوم نيابت دارد، داراي سمت ولايت و حق حاکميت و سلطه ي شرعي است:
فانک فوقهم و والي الامر عليک فوقک والله فوق من ولاک و قد اصطفاک أمرهم. (61)
2. مشروعيت تشکيل دولت: او داراي حق تشکيل دولت و انتخاب وزرا است:
ان شر و زرائک من کان للاشرار قبلک وزيرا» و «اني قد وجهتک الي بلاد قد جرت عليها دول قبلک. (62)
3. فرماندهي نيروهاي مسلح: او بايد به تشکيل و تجهيز ارتش همت گمارد و فرماندهي ارتش را به عهده گيرد:
فول من جنودک أنصحهم في نفسک الله و لرسوله و لامامک و أنقاهم جيبا و أفضلهم حلما. (63)
4. ايجاد نظام شورايي و احترام به آراء و افکار صاحب نظران: او بايد نظام شورايي صحيح را بنيان گذاري و مستقر نمايد:
و لا تدخلن في مشورتک بخيلا يعدل بک عن الفضل و يعدک الفقر و لاجبانا يضعفک عن الامور و لا حريصا يزين لک الشرة بالجور. (64)
5. ايجاد تشکيلات قضايي مناسب با شرايط زمان: او بايد تشکيلات قضايي صالحي را براي برپايي عدالت اجتماعي به وجود آورد:
ثم اختر للحکم بين الناس أفضل رعيتک في نفسک... ثم اکثر تعاهد قضائه و افسح له في البذل ما يزيل عليته. (65)
6. خصلت مردمي بودن و با مردم زيستن: نيروهاي مسلح نظامي و انتظامي نبايد ميان خود و مردم فاصله ايجاد کنند. اين دستور به طور ضمني نشان دهنده ي وجود نيروهاي انتظامي و تشکيلاتي است که امروز به نام نيروي انتظامي ناميده مي شود:
و تقعد عنهم جندک و أعوانک من احراسک و شرطک. (66)
7. حفاظت اطلاعات: لزوم مراعات اصل سرداري و نظام اداري و اطلاعات کشور که نيازمند به افراد و تشکيلات خاصي است:
و اخصص رسائلک التي تدخل فيها مکائدک و أسرارک بأجمعهم لوجوه صالح الاخلاق. (67)
8. نظارت و کنترل: بازرسي مخفي از جريان اداري کشور و نظارت استتار شده بر حسن انجام وظايف اداري:
ثم تفقد أعمالهم و ابعث العيون من أهل الصدق والوفاء عليهم، فإن تعاهدک في السر لامورهم حدوة لهم علي استعمال الامانة... فإن أحد منهم بسط يده الي خيانة اجتمعت بها عليه عندک أخيار عيونک... (68)
9. نظام اداري و استخدامي صالح: نظام استخدامي و مراعات اصول و ارزش ها و جايگزين کردن ضابطه ها به جاي رابطه ها:
ثم انظر في امور عمالک فاستعلم اختبارا و لا تولهم محاباة واثره فانهما جماع من شعب الجور والخيانة وتوخ منهم أهل التجربة و الحياء من أهل البيوتات الصالحة والقدم في الإسلام. (69)
10. صلح و همزيستي و تحکيم آن از طريق عقد قراردادهاي بين المللي: عقد قرارداد صلح با دشمن از وظايف ولي نايب امام است:
و لا تفدعن صلحا دعاک اليه عدوک والله فيه رضي فإن في الصلح دعة لجنودک و راحة من همومک و امنا لبلادک. (70)
11. دوري از خودکامگي و خودمحوري: اجتناب از شيوه ي خود محوري و خودبيني و خودستايي و تبعيض:
«و اياک والاعجاب بنفسک و الثقة بما يعجبک منها و حب الاطراء»، «و اياک و استنثار بماللناس فيه اسوة». (71)
12. ايجاد تحولات اساسي براي رسيدن به خير و صلاح جامعه و تثبيت امور کشور:
و اکثر مدارسة العلماء و مناقشة الحکماء في تثبيت ما صلح عليه أم بلادک و إقامة ما استقام به الناس قبلک. (72)
اين موارد نمونه ي مسؤولت ها و وظايفي است که نماينده و نايب امام بايد در اداره ي کشور و اجراي عدالت برعهده گيرد و متناسب با شرايط زمان و مکانات موجود انجام دهد. بي شک هروظيفه و مسؤوليتي، بدون داشتن اقتدار واختيار متناسب با آن لغو و بي اثر مي باشد.
اثبات مسؤوليت هاي سنگين اداره ي کشور و ايجاد عدالت اجتماعي و اجراي احکام الهي، يک سلسله ولايت ها و اختيارات لازم را ايجاب خواهد کرد. اين بيان را مي توان استدلال ديگري بر اثبات ولايت فقيه به شمار آورد.

ضرورت دولت و جايگاه آن

1. از ديدگاه نهج البلاغه انسان بي رهبر و جامعه ي بي دولت نمي توانند ره به جايي ببرند و سرانجام چنين فرد و جامعه اي آن است که دچار اختلال و سرگشتگي و گمراهي و تباهي گردد و نصيب گرگان راه آزادگي و سعادت شوند، چنان که فرمود:
فان الشاذ من الناس للشيطان کما أن الشاذ من الغنم للذئب. (73)
در علم کلام نيز مسأله ي ضرورت شناخت امام به گونه ي ديگر مطرح شده است و با ديدي ديگر مورد بررسي قرار گرفته است . بي شک در زمان حيات پيامبر اسلام (ص)، رهبري امت توأم با نبوت بر عهده پيامبر اکرم (ص) بود.
اما بعد از رحلت آن حضرت امت اسلامي چه بايد کرد؟ مسأله ي امامت، از مهم ترين و اساسي ترين مسائل امت بود و از اين رو حضرت (ص) نمي توانست آن را مسکوت بگذارد او که در حيات خود هرگاه براي مدت کوتاهي به قصد جهاد مدينه را ترک مي گفت، جانشين تعيين مي نمود، چگونه ممکن است تکليف امت را بعد از رحلت خويش از نقطه ي نظر امامت و رهبري تعيين نکرده باشد؟
به علاوه احتمال تعيين امام که حداقل حالتي است که مسلمان در رابطه با مسأله ي امامت در خود احساس مي کند ، هر مسلمان مکلفي را بر آن وا مي دارد که به حکم عقل کاوش کند و به نفي و يا به اثبات آن برسد. از سوي ديگر قرآن پيروي جامعه ي اسلامي از امامان - که زمامداران و رهبران امتند - را همچون اطاعت خدا و پيامبرش الزامي شمرده است: «يا ايها الذين آمنوا اطيعوا الله و اطيعوا الرسول و اولي الامر منکم». (74) نخستين گام در انجام اين وظيفه ي بزرگ، شناختن کساني است که مي توانند اولواالامر باشند.
حضرت علي (ع) در توصيف امام و بيان شؤونات و مسؤوليت هاي امامت مي فرمايد:
فهو من معادن دينه و أوتاد أرضه، قد ألزم نفسه العدل فکان أول عدله نفي الهوي عن نفسه، يصف الحق و يعمل به، لا يدع للخير غاية الا أمها و لا مظنة الا قصدها، قد أمکن الکتاب من زمامه فهو قائده و امامه يحل حيث حل ثقله و ينزل حيث کان. (75)
او انسان ممتاز و برتري است که گنجينه رسالت و دين خدا و نگه دارنده زمين است، او خود را ملتزم به عدالت مي کند، و نخستين گام او در راه عدالت، اجتناب از هواپرستي و تمايلات شخصي است. او چهره ي حق را آن چنان توصيف مي کند که هست، و خود بدان عمل مي کند و همه ي هدف هاي خير، مورد نظر و مقصد اوست و هر کجا گمان خيري مي رود وي در تعقيب آن است. خود را در اختيار کتاب خدا مي نهد و آن را پيشوا و امام خويش قرار مي دهد و هر کجا که قرآن امر کند او در آن جا فرود مي آيد و آن جا که قرآن مأوي مي گيرد وي نيز منزل مي گزيند.
در تعبيري ديگر مي فرمايد:
انما الائمة قوام الله علي خلقه و عرفائه علي عباده و لا يدخل الجنة الا من عرفهم و عرفوه و لا يدخل النار الا من أنکرهم و انکروه... و لا تفتح الخيرات الا بمفاتيحه و لا تکشف الظلمات الا بمصابيحه. (76)
اين امامان هستند که بر پا دارنده ي مردم از جانب خدايند و وسيله ي شناخت او و کارشناسان خدا بر بندگانش مي باشند. جز کساني که امامان را مي شناسند و شناخته شده ي امامان هستند به بهشت برين نمي رسند، و کساني نصيب آتش مي شوند که امامان را نشناسند و شناخته شده ي آنان نباشند. خيرات و ارزش ها به وسيله ي کليدهاي ويژه گشوده مي شوند (که در اختيار امامان است) و تاريکي ها از ميان نمي روند مگر به روشنايي اختراني که در پرتو نور امامان فروغ مي گيرند.
سخنان امام در زمينه ي تفکر انحرافي جدايي رهبري سياسي به معني خلافت از مفهوم گسترده ي امامت، در حقيقت باز گرداندن رهبري متعهدانه ايدئولوژيک است به مفهوم رايج کشور داري و پلي تيک، که انحرافي بزرگ در مذهب و راه شناخت مکتب محسوب مي شود.
برخي تصور کرده اند بااين توجيه مي توان در ميان فرق اسلامي نوعي وحدت ايجاد کرد؛ اين توجيه انحرافي از رهبري ملي در عين اين که هرگز نتيجه ي مطلوب را به دنبال نخواهد داشت، موجب آن مي شود که رسالت به دو بخش امارت و هدايت تقسيم شود، و خلافت، وارث امارت رسالت، و امامت، وارث هدايت و معنويت و روحانيت رسالت گردد. اين همان اصل نادرستي است که امروز از آن به جدايي سياست از روحانيت تعبير مي شود.

پی نوشت:

1. در اين زمينه کتاب هاي متعددي نگاشته شده که از آن جمله است: حکمت اصول سياسي اسلام، (ترجمه و تفسير عهدنامه مالک اشتر)، تأليف استاد محمدتقي جعفري، تهران، بنياد، نهج البلاغه، بهار 1369.
محمد حسين مشايخي: نظرات سياسي در نهج البلاغه، روشنگر، 1369.
محمدتقي رهبر: درس هاي سياسي از نهج البلاغه، امير کبير 1364.
محمد فاضل لنکراني : آيين کشورداري از ديدگاه امام علي (ع)، دفتر نشر.
2. نهج البلاغه، خطبه ي 232، 152، 139، کلمات قصار 231.
3. همان، خطبه ي 203، 163، 131، 104، 33، 3.
4. همان، خطبه ي 144، 99؛ کلمات قصار، 200، 198.
5. همان، خطبه ي 152، 139؛ کلمات قصار 40.
6. نهج البلاغه، خطبه ي 366، 234، 157، 109، 99، 33، 15؛ نامه 159، 62، 45، 39، 75، 27؛ کلمات قصار 201، 163.
7. همان، خطبه ي 167، 16، 15، 3؛ کلمات قصار 91.
8. همان، نامه 3؛ کلمات قصار 119، 66.
9. همان، خطبه ي 174.
10. همان، خطبه ي 70.
11. همان، خطبه ي 207، 34؛ نامه 50.
12. همان، خطبه ي 239، 173، 167، 154، 139، 108، 107، 2؛ کلمات قصار 131.
13. همان، خطبه ي 309، 239، 160، 99، 96، 93، 92، 86، 74، 37، 5، 2؛ نامه 62، و 78؛ کلمات قصار 119؛ رسائل 78.
14. همان، خطبه ي 181، 139، 5، 3؛ کلمات قصار، 149.
15. همان، خطبه ي 174، 100، 92؛ کلمات قصار، 231، 16.
16. همان، خطبه ي 207، 86، 36، نامه 45 و 20؛ کلمات قصار 200، 159، 136، 131، 125، 92، 36، 15.
17. همان، خطبه ي 174، 151، 83، 73، 33، 3؛ نامه 9، کلمات قصار 56.
18. نهج البلاغه، نامه 9، کلمات قصار، 121، 57، 55.
19. همان، خطبه ي 234، 34، 27، 24، 22، 10، 6؛ کلمات قصار، 34.
20. همان، خطبه ي 310، 136، 103، 96، 12؛ نامه 73، 62، 45، 36، 28، 10.
21. همان، خطبه ي 179، 122، 5؛ نامه 62، 35، 23؛ کلمات قصار، 181، 61، 54.
22. همان، خطبه ي 234، 176، 175، 99، 22، 4؛ کلمات قصار، 188، 57.
23. همان، خطبه ي 308، 229، 181، 24، 4؛ نامه 45، کلمات قصار 155، 68.
24. همان، خطبه ي 411، 293، 113، 42؛ کلمات قصار 126، 74.
25. همان، خطبه ي 111، 103، 96، 80، 36؛ نامه 25، 18.
26. همان، خطبه ي 269، 200، 181، 150، 139، 138، 107، 99.
27. همان، نامه 75، 7، 6، 1.
28. همان، خطبه ي 73، 37؛ نامه 62، 28.
29. همان، خطبه ي 72، 3؛ نامه 54؛ کلمات قصار 137، 8.
30. همان، خطبه ي 83، 53، 26، 3؛ کلمات قصار، 220، 126.
31. همان، خطبه ي 83، 26.
32. نهج البلاغه، خطبه 203، 34؛ کلمات قصار 208، 92.
33. همان، خطبه ي 181، 172، 4، 3.
34. همان، کلمات قصار 139.
35. همان، نامه 6، کلمات قصار، 172.
36. همان، خطبه ي 208، 171، 117، 73، 21.
37. همان، نامه 76، 71، 67، 61، 59، 53، 46، 41، 40، 27، 21، 20، 19، 18، 5.
38. همان، خطبه ي 324، 181، 177، 169، 134، 131، 120، 118، 107، 104، 24، 3؛ کلمات قصار، 196، 163.
39. همان، خطبه ي 313، 253، 244، 229، 130، 96، 20؛ نامه 33.
40. همان، خطبه ي 173، نامه ي 6.
41. همان، خطبه ي 3، نامه 28.
42. همان، خطبه ي 270، 3؛ کلمات قصار، 146، 134.
43. همان، خطبه ي 3، کلمات قصار، 163، 43، 15.
44. همان، خطبه ي 22، نامه 1، کلمات قصار، 235، 173، 167، 163، 74، 30.
45. نهج البلاغه، نامه 37، 28، 10، 6.
46. همان، خطبه 10، نامه 64، 58، 54، 9؛ کلمات قصار، 13، 9، 8.
47. همان، خطبه ي 103، 79، 33، 22؛ کلمات قصار، 137، 72، 31، 14.
48. همان، خطبه 208، 173، 172؛ نامه 18، 2 و1؛ کلمات قصار، 209، 196، 173؛ 155، 148، 54، 29.
49. همان، خطبه ي 444، 193؛ نامه 64، 63، 57.
50. همان، خطبه 181، 54، 51، 48، 2؛ نامه 62؛ کلمات قصار، 170، 107، 58، 54، 43، 19.
51. همان، خطبه ي 120، 36، 35؛ نامه 78؛ کلمات قصار، 238، 199، 127، 125، 121، 57، 40، 37، 17.
52. همان، خطبه ي 315، 186، 60، 59؛ کلمات قصار، 180، 127.
53. همان، 165، 157، 104، 92، 2؛ نامه 17، کلمات قصار، 97، 86، 76، 74.
54. همان، خطبه ي 96، نامه 45، 30، 28، 6؛ کلمات قصار، 191، 56.
55. همان، نامه 75، 73، 70، 65، 64، 55، 44.
56. همان، خطبه 254، 83، 26؛ کلمات قصار 238، 183، 163، 72، 44، 19.
57. همان، خطبه 435، 397، 303؛ نامه 35، 34، 28، 13؛ کلمات قصار 193، 135، 67.
58. نهج البلاغه، 317، 234، 181، 120؛ نامه 28، کلمات قصار 130.
59. همان، خطبه 150، 26، 5، 3؛ کلمات قصار، 193، 161، 66، 16، 6، نامه 62، 45، 28.
60. همان، خطبه 303، 184، 83.
61. همان، نامه 53.
62.همان، عهدنامه مالک اشتر.
63. همان.
64. نهج البلاغه.
65. همان.
66. همان.
67. همان.
68. همان.
69. نهج البلاغه.
70. همان، نامه 53.
71. همان.
72. همان.
73. نهج البلاغه، خطبه 127.
74. نساء (4): 59.
75. نهج البلاغه، خطبه 87.
76. همان، خطبه 152.





نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط